آخرین جمعه ی سال است،می آیی مولا؟

ساخت وبلاگ
یاناصرنامن درد و دردمند زیاد دیدم، بخاطر شرایط کاری، فعالیت‌ها، کارهای جهادی و خیریه ای که در جریانش هستم و دیدم و شنیدم. از درب اومدن داخل چادر صفت و سخت داشتن، از شرایطشون گفتن، از خانوادشون، از پدرش که ۱۲ سال هست از کارافتاده شده بخاطر سکته و مادرش که اونم از کار افتاده است. مشکلات فراوان، از خونه‌ای که سیل زده و نصف خونه رو برده، از مریضی‌ها، از این که چون پول ندارن همه جا پیاده میرن و حتی بابا رو پیاده میبرن تا دکتر، درس رو رها کرده بود چون پولشون نمی‌رسید، از کاری که هرجا رفته بودن بهشون و گفته بودن باید چادرتون رو دربیارید اونم برای ماهی دو میلیون، از خونریزی که چهار ماه بود قطع نشده بود و نمیتونست بره دکتر، از کتابهایی که نتوانسته بود بخاطر پول تهیه کنه از بدهی‌هایی که ناشی از درست کردن خونه ای بود که سیل خرابش کرده، از شب بیداری‌هایی که حیاطشون درب نداشت و برای اینکه دزد نیاد بیدار میموندن نوبتی و ... توی یه روستایی زندگی می‌کردن که همه اهل تسنن بودن و اینا دوتا خانواده شیعه هستن که اونجا زندگی میکنن و بخاطر همین کسی بهشون کمک نمیکنه همه اینا رو با سئوالهای مکرر من میگفت، اکراه داشت توضیح بده، ماخوذ به حیا بود، بهش گفتم باید به زور ازت اطلاعات دربیارم خلاصه که دلم حسابی مچاله شد، وظیفه من نبود پیگیری کارشون از نظر اداری، می‌تونستم پیش خودم بگم به من چه! و عبور کنم ازش یا اصلا سئوال نکنم که بخوام بدونم و ظرف یکی دو روز هم فراموشش کنم، اما شب خوابم نبرد بخاطر اونا و شرایطشون ذهنم درگیر شده بود فکر میکردم دلم مرده، اما دیدم نه هنوز یه دست و پایی میزنه، خلاصه که پیگیرم ببینم چیکار میشه براشون کرد شاید نیاز باشه براشون گلریزون هم بکنم، من تا حالا برای فردی نرفتم از کسی مس آخرین جمعه ی سال است،می آیی مولا؟...
ما را در سایت آخرین جمعه ی سال است،می آیی مولا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eazf060 بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 13:59